موکت


اتفاقا چند روز پیشا رفته بودم دَمِ مغازه ی دوستم که بغلش یه مغازه املاکیه دیگم دارنکه تازه کَفِشو موکت انداخته بودن منو دوستم که بیرون نشسته بودیمو همین جور گَپ میزدیم دیدیم یه موتوری با بَچَش اومدن برن تو مغازه...دیدن کفِش موکته

خلاصه اونام از همه جا بی خبرکفشاشونو در اوردنو رفتن تو مانم وقتی این صحنه رو دیدیم از خنده روده بُر شده بودیم

تازه جالِبِش ایجاس که وقتی رفتن،!پدرش از مغازه اومد بیرونو صورت و چشماش سرخ سرخ بود(اخه تو مغازه که نمی تونس بخنده) خلاصه تا گفتیم یارو رو دیدی بیچاره پکید از خنده هنوزم هر وقت یادم می افته خندم میگیره 


اینم یه سوژه دیگه ...


 

 

17اذر چه خبر بود؟

اُوهوووم...

17 آذر چه روزی است؟(بود)؟؟؟

    1.روز ملی شدن صنعت نفت                                                         2. 11سپتامپر

3.قیام خونین 17شهریور                                                              4.تولد داش حسین


بــــــــــعله درست فهمیدید!احسنتتولدِمنهالبته متاسفم واسه اونایی که جوابو اشتباه

زدنخلاصه بِگذَریم...داستان از این قراره که 17 اذر تولد من بود که واقعا جای همتون خالی

بود!شاید بپرسین چرا خالی؟چرا پر نه!اخه واسه این که همه ی بروبکس استریتی

دور هم بودیمحالا میخام داستانو به طور سانسور شده(غُلاصه ای)واسَتون بگم...

اولش که قرار شد بریم باغ فین(پاتوقِمونه)جای خیلی با صفاییهکه نشد که البته بعدِش

رفتیمجاتون خالی اول که از سرما یه قوری چای سفارش دادیم...بعد با چند دست کشک

بادمجونای معروفِمو یه دلی از عزا در اوردیمخلاصه بعدشم یه چند دست لبوی شفارشی

گرفتیم که واقعا لبوهاش خوردن داش...خلاصه میرسیم به جای خوب داستان که چه لحظه ی

شیرینیه(البته بیشتر واسه من)از اون جایی که من شکارچیه سوژه های نابم از بین کادو هم 

یه سوژه گرفتمکه عکسِشَم گذاشتَمولی اما محتواش چیز خوبی بوداحالا نمی پرسین

که چرا از کیک خبری نیست؟اخه داستان داره...صب کن اول عکسش رو بزارم



 ماجرا از این قراره که تولد یکی از بروبوچ استریتی بود...اونم بیچاره از همه چی بی خبر یه کیک

سفارش داده بودماهم نامردی نکردیمو کیکو تو صورتش زدیمنمیدونید چه حالی میده

(اینم قیافه ی بَکس هنگام زدن کیک توی صورتش)...(اینم قیافه ی اون)

البته این کار واسه افراد زیر 18سال توصیه نمی شود!

دیگه نمیدونم چی بنویسم!

البته گذاشتن این پست یه کم طول کشید ولی از قدیم گفتن هر وقت جلو سودو بگیری ضرره!!!

سوژه

چند وقت پیش با دوستام رفته بودیم پاساژلباس بخریمکه چشممون به یه مغازه ای افتاد که

چیزای تزئیناتی میفروختاز اونجایی که ادم از این چیزا خیلی خوشش میاد گفتیم بریم یه

سری بزنیمخلاصه وقتی که همین جوری اشیاء رو نگاه میکردیماینا

مثلا منو دوستامیم (وااااااااااا مگه چند نفری میرید خرید)چشمون به مجسمه ای خورد که این 

پایین دارین می بینید خلاصه این سوژه ی بحث اون شب ما شده بود

شرح موضوع عکس:

    وقتی اماکن تا این حد گیر میده!!!!باید اینجوری اجناس رو سانسور کرد

من بجا صاحب مغازه از شما عذر خواهی میکنم بخاطر کمبود امکانات و شطرنجی نبودن



عجایب اصفهان

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید سلامتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید
با اجازتون حسینم!دنبال یه چیزی میگشتم که پستش کنم.که پیدا کردم
اینی که این پایین می بینید یکی از عجایب اصفهان ـه
شرحی هم نمیخواد(راستش رو بخواید نمیدونم چی چی بگم در موردش)



خودتون قضاوت کنید
این سمت چپیه مثلا سطل زباله ـساندازه نصف صندوق صدقه بود



این هم از نمای بالاش که فقط برگ و ظرف غذای هیئت توشه
به جان خودم فقط این یکی پر بود بقیه همشون O2 خالص توش بود

به یادِ...

به یـــادِ همه ی اونای که دلشون از یکی دیگه گرفته،ولی برای اینکه خودشونو اروم کنن میگن:به

خاطر غروب پاییزه!

به یـــادِ همه ی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشونم بکنی بازم معرفت ازشون چیکه میکنه


به یـــادِ کسی که بهش زنگ میزنی و خوابه،ولی واسه این که دلت رو نشکنه میگه:خوب شد

زنگ زدی باید بیدار میشدم

به یـــادِ دوستی خوبی که مثل خط وسط جاده است،تیکه تیکه میشه اما بازم پا به پاد میاد

به یـــادِ سیم خاردار!که پشت و رو نداره

به یـــادِ بیل که هر قدر بره تو خاک براق تر میشه

به یـــادِ پدری که لباس خاکی و کثیف می پوشه میره کارگری برای سیر کردن بچه اش،اما بچه اش

خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه!

اینم رو مسعود گفته:

به یـــادِ اونی که تا آپ میکنه به بهترین دوستش اول از همه خبر میده تا بیاد اول شه

اینم رو مریم گفته:
به یـــادِ اونایی که فقط زمین ازشون شاکیه ..
اونم بخاطر سنگینیه معرفتشون....

و خلاصـــه به یــادِ همه ی اونایی که مارو همین جوری دوست دارند

شاد باشید


1-ادمی اگر بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میشود،ولی او میخواهد خوشبخت تر از

دیگران باشد و این مشکل است!زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.


2-اگر همان کاری را انجام میدهی که همیشه داده ای،همان چیزی را بدست خواهی اورد که

همیشه اورده ای.


3-دنبال کردن حریصانه ی هر چیز به معنی فراری دادن ان است.


4-لازمه ی خوشبختی،جذب کردن چیزهای تازه نیست،بلکه حذف کردن افکار کهنه است.


5-هرکس باید بپذیرد که ارزش کمک گرفتن را دارد.


6-مدتها پیش اموختیم که نباید با خوک کشتی گرفت،خیلی کثیف میشوی!و مهم تر از ان

خوک از ان لذت میبرد!

......اینجوری شاد باشید


عید غدیر

نام:حسین-->یکی از بچه های گروپ

کنیه:داروغه

سن:200 سال کوچکتر از محمد جواد

مکان زندگی:خونمون

شغل:معمار امروز!!--->لباس فروش اینده

میزان تحصیلات:دیپلم تمام قدیم --->که میشه دکترای امروزی

شرح حال: بی حال!نه شوخی کردم حالمون بد نیست بزرگه!دو سه تا فرش 12 متری میخوره

شرح کار:الان با امیرم داره یادم میده که چجوریه که اینجوریهخب منم از این به بعد اینجا

هستمو پست میزارم! امیر میگه:باشَ که تو ئَم خَی نِو ِشت

شرح پست:کلا خواستم خودمو یه معرفی کرده باشم(چقدرم معرفی کردم)و بگم کــــــــــــه(اینم تازه یاد

گرفتم که بکشم)چی میخواستم بگم؟آهان میخواستم بگم کـــه عیدتون مبارک

مهدیار و محمد جواد باید عیدی بدن امیرِ میگه یه نفر دیگم هست که باید عیدی بده

امیر میــگـــه:شیــــــرین خانوم عیدی ما یادت فراموش نَشَوئیَد