سهراب همین الان تو دانشگاه یهویی

اهل دانشگاهم 

روزگارم بد نیست
تک ژتونی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن پولی
جزوه ای پر ز زیراکس دوستان
و علومی که در این نزدیکیست
لای این واحدها ، پای آن برگ سفید
توی پروندهء مشروطی و کسر واحد
اهل دانشگاهم
پیشه ام الافیست
گاهگاهی میروم دانشگاه
تا که سیمایم را استاد ببیند به کلاس
بلکه غیبت را حاضر بکند
که ز آموزش من ، جان سالم ببرم
چه خیالی چه خیالی… میدانم
خوب میدانم …
غیبتم بسیار است
حذف درس و کسریم اجباریست
من به مهمانی کسری رفتم
من به پشت اندوه
من به ایوان هراسانی و خواهش رفتمرفتم از پلهء پاچه خواری بالا
تا به کوی استاد
تا به هوای نمره و استدعا
تا شب حسرت پاس کردن رفتم
نمره های اندک
استاد در آرزوی لحظه ای آرامش
شاگرد در آرزوی نمره ای افزایش
یاد هر درد و غم و بی پولی
تا که شاید دل استاد به رحم بیاید
ای دریغ از یک و نیم نمرهء پر پوچ و بها
من دانشجو ام
شغل من خوش تیپیست
گوشی ام یک نوکیا
عینکم آفتابیست
در خیالم جریان دارد پول ، جریان دارد کٍیف
مد ، از طرز لباسم پیداست
چشم ها را باید شست
پشت لنز باید برد
کار ما نیست شناسایی لنز رنگی
کار ما شاید اینست که در افسون عینک ، چهار چشم باشیم
پشت کافی نت اردو بزنیم
آی دی یک دوست بدوزیم و سر کار برویم چشم بر
عینکی باید داشت

فقط بعضی وقتا

بعضی وقتا ادم دلش جوری میگیره که انگاری تو قفسه و رهایی نداره ..انگاری همه ادما اد پاشون رو گذاشتن رو گلوی تو....

تواون لحظه من احساس میکنم خدا هم نشسته داره برام گریه میکنه ......میدونی اون موقع ادم چی میخواد ؟ ی کسی که ادم بتونه سرشو بزاره رو پاش و ب بغضش بخنده بگه الان نه بزار برای ی وقت دیگه ...اخه میدونی نه این که ادم نخواد گریه کنه هااااا نه.. ادم اون لحظه حسشو نداره و میدونه چشاشو که ببنده فکرش ازاد میشه ...وااااای که چ حالی میده وقتی سرت رو پاشه و چشات بستس و اروم داره سرتو نوازش میکنه.....حالا دیگه ازادی ........ولی ب خودت میای میبینی تو فکر بودی تا الان....هعی کاش منم دختر بودم ..اخه لا اقل میتونستم گریه کنم ....حد اقلش برا چند لحظه بعد گریم اروم بودم ...ولی بد بختیم اینه من مَردم پای خودم جای سر یکی دیگس دستمم برا نوازش ...نگو گریه کن که اگر گریه کنی میگن گریه مال دختراس خیر سرت مَردی ولی هیشکی نمیدونه اگر ی مرد گریه کنه یعنی عمق فاجعه نمیدونه اون مَرده دیگه مُرده

شاید بازگشت بشه گفت

سلام ب دوستان .....پچهای استریت همه گرفتارن ...منو که کم و بیش میشناسین  بازم خودمو معرفی میکنم مهدیارم ...من ی کوچولو باز سرم خلوت تر از بقیس برا همین گفتم یکم دست ب گوشهای وبلاگ بکشم تا شاید یکم حال و هوای بچهای ما هم عوض شه اخه چند وقته همه بی حسیم ...یعنی دیگه سرمون شلوغ شده خودمونم سال ب ماه نمیبینیم چ برسه به وبمون ......البته نا گفته نمونه که چیزی از گروه کم نشده هاااااا ...ماشالله ,ماشالله بزن ب تخته چشممون نکنی(الکییییییی)..

خوب بزگریم .....تا بتونم پست میزارم .اخه من که شرو کنم مطمعنم امیرم کرمی میشه و پست میزاره و امید وارم همه بچها بزارن ....ب سلامتی روزی که هم گروه ما هم بقیه گروها دوباره عین اون روزا فعال شن .....راستی بیسوادم خودتی ,اخه من غلط املایی زیاد دارم از بچگی املا تو کتم نرفته اقاااا مشکلم از ریشس....شیرینیمم به همین غلطامه..ههه شوخی کردم ..تا فردا شب فعلا