مش مهدیار

سلااااام و درود

شرمنده دیر اومدم 

اخه مشهد بودم ...میتونین بهم بگین مش مهدیار ..هههه

اقا شیرین خانوم گفت از حال برو بچ بگم

از خودمم شرو میکنم 

اقا ما خیر سرمون رفتیم بریم مهمونی خونه پسر عمم وقتی خواستیم برگردیم بلند ک شدیم پسر عمم گف برین مشهد گفتم بریم فرداش ساعت پنج با قطار رفتیم قبل رفتنم زنگ زدم امیر که برم پیشش بازی فوتبال بگیرم رفتم پیشش دیدم اونم میگه ی ساعت دیگه قراره ب طرف قشم حرکت کنن..خلاصه بعد امیر زنگ زدم حسین برا گرفتن دسته بازی که حالشو پرسیدم گفت خوبه و داره فعلا انتخواب واحد میکنه و کار میکنه ....ابی هم که متاهل شده دلمم براش تنگ شده ولی اون بیچاره همش کارخونس ...محمد جوادم دقیق ازش خبر ندارم فکر کنم بیشتر خونه باشه و هفته ای یبار سالن فوتبال میره البته همه بچهامون میرن جز من

.....

خوب بسه دیگه خیلی حرف زدم من میرم برم دنبال دو لقمه نون حلال ......بدروووود