مراحم شدن:))

خاطراتمون رو شروع میکنم بعدش ابصارش رو میدم دسته مهدیار،خودش بلده چیکار کنه

چند قرن پیش که ماها تازه داشتیم بزرگ میشدیم خیلی شیطون و به قول معروف جنس خراب

بودیمFarting

مشهد که میرفتیم یا وختی دوره هم جمع میشدیم زنگ میزدیم به این و اون و سر به سرشون

میزاشتیم و کلی میخندیدیم زنگ میزدیم اونم نه صبح نه ظهر نه شب ، نصفه شب زنگ 

میزدیمو مردم رو از خواب بیدار میکردیم و ادرس دفتر و شماره تلفنِ مجتهدا رو ازش میپرسیدیم

(مریض بودیما)یه بار ساعت 3 بعد از ظهر بود ما تو قطار بودیم داش حوصلمون سر

میرف که یهو چشممون خورد به دسته ی صندلی قطار دیدیم یکی شمارشو نوشته()

زیرش نوشته حمید رضا!!ما هم همه با هم فکرمون رفت یه جا،اونم اینکه چه سرگرمی بهتر از

این!خلاصه زنگش زدیم بعد از کلی بوق خوردن بالاخره برداشت 

بهش گفتیم: حمید کجای؟

گف:(با صدای خسته و خوابالود)خونم خوابم برده بود

گفتیم:حمید من دو ساعت اومدم در خونتون بدو بیا دمه در دیگه بدو

گف:الان لباس میپوشم میام ، همین الان اومدم صب کن

ما:

اون:

آخی خواب بود کلا هنگ بود یادش رفت شماره رو نیگا کنه یادش رف بپرسه شما

ما:..........

اصلا یه مزه ی خاصی داشت وختی یکی رو اینجوری میزاشتیم سره کار

حالا تو ادامه مطلب یه فایل صوتی هست که مال همون قرن ـهاس! بد نیس باحاله...


بفرمائید اینم لینک دانلودی که فرمایشیده بودم،خدمتتون

این فایل ضبط شده ی صوتی به صورت زیپِ که رمز روشه بهتون میگم رمزش چیه

دو جا اپلودیدمش هر کدوم راحت تر بودید بدانلودید

دانلود از پیکوفایل

دانلود از پرشین گیگ

پیشنهاد با هندرفری یا هدست یا هدفن چمیدونم با یه چیزی گوش بدید تا صدا کامل بیاد

نظرات 59 + ارسال نظر

ای بــــــــــــا بــــــــــــا گیر دادین دوستان !


چنـــــــــــد بار بگم که این صدای داداشم نیست ؟!


کچــــــــــل کردید داداش م رو !







والا بخدا

میبینی ابجی؟یکی نیست به این الهام خانوم بگه بابا این صدای امیرِ نیست

با چه زبونی بگم ؟؟ با زبونه بی زبونی میگویم؟؟
.
.
.
.
.
(الان با زبون بی زبونی گفتم)

Ghasedak 23 مهر 1391 ساعت 22:31


نه بابایی فروشی نیست

آره تکستشو بذار

عه باشه

دختره گلم خودت تکستش کن بزار

بابایی پیر شده دیگه

رز 25 مهر 1391 ساعت 11:37 http://www.leilytanha.blogfa.com

سلاااااااااااااام
چه شری بودی تو دگه...
بیکاری مردم رو میذاری سر کار بچه......

اووووووه سِلام بچِ کاشوووو

خوبی خار؟؟

مَ؟؟

شَر؟؟

نه بابا
یَی بَچه ی مظلوم علیهی بودم که نِگو

hamidreza 25 مهر 1391 ساعت 14:52 http://labkhand2.blogsky.com

داستان جالبی بود
ولی در کل ادمای بی جنبه ای که شمارشونو هرجایی مینویسن باید اینجوری کرد

shiva 27 مهر 1391 ساعت 23:19 http://shekarnamaki.blogfa.com

من که خودم الماسم و 2 اسفند منتظر حظورتونمااااااااااااا

رو تو که نمیشه شرط بست

ولی رو سرط میشه شرط بست

هر کی اول شد سره شیوا رو باید بزنه

باشه؟

فک کنم عادلانس نه؟؟

پس موافقی؟؟

خوبه دیگه

2 اسفند؟؟

چه خبره؟؟

shiva 28 مهر 1391 ساعت 11:31

۲ اسفند روز خیلی خوبیه و تو هم حظورت پر رنگ میشهااااااااااااااا راستی من سرمو لازم دارم همه با هم رو سر امیر حسین شرط بندی میکنیم راستی دیگه با قید مسافرتت رو هم بزنی

عه جدی؟؟

چشم حتما میاااااااااااااام

مامانه منم اسفندیه

امیر حسین دیگه کیه؟؟

گناه داره بنده خدا

دلتون میاد

چشم قید سفر رو هم میزنم

امروز مهربون شدم

[ بدون نام ] 28 مهر 1391 ساعت 16:42

امیر حسین احیانا قاطی نکردی؟؟؟؟ خیلی مهربون شدی پس منتظرتونم اه مامانت متولد چه روزیه

نه تازه دارم مهربون میشم
تا پشیمون نشدم به روم نیار
چشم میرسیم خدمتتون
مامانم؟!!اوووووووم
فک کنم متولده اولِ فروردین بودیه

رز 1 آبان 1391 ساعت 10:48 http://www.leilytanha.blogfa.com

علیک...
دادا...

کاملا پیداس...مظلومیت...

هههه بودی......

امیر خدا بگم چیکارت کنه...

ابروم رفت ... خیلی بیشششوری...

چی بگم بهت عاخه؟!!!!

خو من از کجا میدونستم

فک کردم الکی میگی

خو یجوری گفتی منم فک کردم شوخیه

ببخشید اوجی

اگه خیلی چیزیت گفته بهش بگو تقصیر امیره خود ش گف اونجوری گفته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد